.
مهربانی
دخترک بر خلاف همیشه که به هر رهگذری می رسید آستین لباس او را می کشید تا یک بسته آدامس به او بفروشد، این بار رو به روی زنی که روی صندلی پارک نشسته و نوزادش را در آغوش گرفته بود، ایستاده بود و او را نگاه می کرد.
گاه گاهی که زن به نوزادش لبخند می زد، لب های دخترک نیز بی اختیار از هم باز می شد.
مدتی گذشت . . . دخترک از جعبه ی آدامس ، بسته ای را برداشت و جلوی روی زن گرفت. زن رو به سمت دیگری کرد و گفت : برو بچه ، آدامس نمی خوام.
دخترک گفت : بگیر، پولی نیست . . .
بیایید از همین امشب یک قانون جدید وضع کنیم :
« همیشه سعی کنیم اندکی از حد لازم مهربان تر باشیم.»
جی.ام.باری
منبع : کتاب تو، تویی؟! جلد یکم.
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
موسیقی
دوستان